از سر کوی قناعت به در شاه مرو


چون خسیسان ز پی مال و زر و جاه مرو

شب تارست جهان، سیم و زرست آتش آن


گر نه ای خام به هر آتشی از راه مرو

طعمه خاک شد از پستی همت قارون


زیر خاک سیه از همت کوتاه مرو

چاه این بادیه از نقش قدم بیشترست


بی چراغ دل آگاه به این راه مرو

گل پژمرده به نزهتگه فردوس مبر


روی ناشسته به دیوان سحرگاه مرو

دامن فرد روان گیر اگر حق طلبی


به صدای جرس قافله از راه مرو

در رکاب علم آه بود فتح و ظفر


به مصافی که روی بی علم آب مرو

صیقل آن نیست که بر آینه بیداد کند


زیر شمشیر اجل از سر اکراه مرو

صائب از دامن آزاده روان دست مدار


به نشان قدم قافله از راه مرو